ناشناس
07:56 - ۱۴۰۴/۱/۲۷
چطور از نقشهای سنگین خانوادگی رها بشم؟
سلام دخترم مشکل اصلی من مادرمه منو در نقش همه چیز میبینه من نقش همسر پدر فرزند و مادر و دوست و.... رو دارم براش بازی میکنم خسته ام کم آوردم
تایم برای خودم هیچی نمیمونه
از صبح که پا میشه اول میخواد با من بیدار بشه و بیدارم میکنه آنقدر کههه صدام میزنه بعد باید باهاش کارهای خونه رو بکنم که اصلا به هیچ وجه نمیتونم نه بگم که اگر نه بگم چه احساس گناه و عذاب وجدان و قهری که نمیکنه عصرا میخواد بره پیاده روی من میشم رفیقش باید باهاش برم
شب میخواد بره ت شهر با بابام منم باید همراهش باشم
من درد و دل میکنه یه سره مشکلاتش با بابام شدید نیست در حد همون درد و دل معمولی
میرم با رفیقام بیرون ده دفعه زنگ میزنم زود برگرد قبلش غرغر میکنه ت به سره با اونایی بعدش که میام نقش کوزت بازی میکنه که ت نبودی من ال شدم من بل شدم
خسته ام نه میرسم درس بخونم میرم با رفیقام بیرون آنقدر غر میزنه زهر مارم میشه
فقط میخواد بچسبم بهش هر کاری میخواد با هم انجام بدیم
باورتون نمیشه میخواد برنج دم کنه باید باهم بریم من قابلمه رو بشورم اون برنج پاک کنه باهم وایستیم دم بکشه بیاره خستهه امممم من جوونم کم آوردم بابا
16
نظرات کاربران
(9 نظر)همه اینا که بما گفتی رو به خودش بگو تا خودش رو جمع و جور کنه از زیر کار ها در برو و طفره برو تا دیر بشه خودش انجام بده و برای هر عکس العملی که نشون داد دلسوزی نکن
ببخشید از زیر کار در برو ؟ مگه همش وظیفه مادره که همه کار هارو بکنه؟