ناشناس
19:16 - ۱۴۰۳/۳/۲۸
مادرم به پدرم خیانت میکنه، چکار کنم؟
دخترم ۱۹ سالمه
مشکلم با مادرمه....اصلا نمیدونم لیاقت اسم مادر رو داره یا نه از وقتی یادم میاد مدام با هم مشکل داشتیم تو جنگ و قهر و دعوا بودیم. خیلی وقت پیش متوجه خیانتش به پدرم شدم. حدود ۷ سال پیش فهمیدم با استاد دوران دانشگاهش در ارتباطه و پیام هاشون در حدی بود که من با اون سن حتی متوجه معنیش نمیشدم. هر وقت هم میخواستم به پدرم اطلاع بدم تمام پیام ها رو پاک میکرد و هیچ مدرکی نداشتم بنابراین چیزی نمیگفتم. دو بار با این اقا ملاقات حضوری داشته و به اینکه چه اتفاقاتی ممکنه افتاده باشه فکرم نمیخوام بکنم. به جایی رسیده بود که برام عادی شده بود با اینکه متوجه میشدم به روی خودم نمیاوردم. یه روز فهمیدم با شوهر خالم هم در ارتباطه. باورم نمیشه با خواهری که روزی ۲،۳ ساعت تلفنی صحبت میکنه و انقدر ادعای دوست داشتنش رو میکنه چطور همچین کاری میکنه. بار ها پیام هایی که بهم میدادن رو دیده بودم اما همچنان واکنشی نداشتم تا اینکه یه روز یه ویدئو دیدم که شوهرخالم برای مادرم فرستاده بود. انقدر نامناسب بود که نتونستم بیشتر از چند ثانیه نگاه کنم. من با تمام وجود عاشق پدرم هستم بیشتر از این نمیتونستم نسبت به این قضیه بی تفاوت باشم. شاید بگید چرا تا الان کاری نکردم چون از بچگی باهاش بزرگ شدم و قطعا مثل ادمی که برای اولین بار شاهد خیانت پدر و مادرش هست واکنش نشون نمیدم چون بهش عادت کردم. کاری هم از دستم برنمیومد اگر چیزی میگفتم دوتا خانواده از هم میپاشید و جدا از اون میترسیدم با چیزی که انتظارش رو ندارم مواجه شم و تهش من مقصر شم که تو روابطشون دخالت کردم و همین هم شد وقتی ماجرا رو با دختر خالم درمیون گذاشتم با پدرش صحبت کرد و جوابش این بود که من نیازی به این رابطه نداشتم هر چی بود از طرف خالت بود به دختر خالتم بگو سرش تو کار خودش باشه. فرداش هم دختر خالم استوری از پدرش گذاشت و از بودنش تو زندگیش تشکر کرد و موضوعی ۷ سال باهاش دست و پنجه نرم میکردم به همین سادگی تمام شد. از اون به بعد پیامی ازشون ندیدم و مادرم متوجه نشد دلیلش منم. و از طرف دیگه شوهرخالم به پدرم پولی قرض داده بود دقیقا یک هفته بعد از این ماجرا پولش رو خواست و الان ما مجبوریم خونمون رو بفروشیم. بار ها عذاب وجدان میگیرم با خودم میگم من که این همه سال صبر کردم چرا یکدفعه همچین کاری کردم؟؟ هیچ نتیجه ای هم نداشت و مشکلاتمون رو بیشتر کرد در حالی که مقصر اصلی اونه و من دارم مشکلات روحیش رو به دوش میکشم. نه قیافه ای داره نه هیکل خوبی داره اخلاقشم که افتضاحه فقط ادعا داره فکر میکنه همه عاشقشن همه دنبالشن در صورتی که من حتی خجالت میکشم به عنوان مادرم به بقیه معرفیش کنم. رفتار فوقالعاده بدی با پدرم داره حتی جلوی جمع و این بیشتر از رفتاری که با خودم داره اذیتم میکنه. ازش متنفرم همیشه تحقیرم میکنه بابت هر چیز کوچکی سرزنشم میکنه تاثیر حرفاش رو دارم تو زندگیم میبینم ولی چاره ای ندارم مجبورم همچنان صبح تا شب کنارش باشم و اجازه بدم بهم آسیب بزنه. من حتی ازش محبت نمیخوام فقط میخوام انقد بهم ضربه نزنه واقعا دیگه تحملش رو ندارم. روزی نیست که از دستش گریه نکنم انقدر بدبختم که حتی نمیتونم درست حسابی گریه کنم انقدر بی صدا گریه کردم که گریه کردن یادم رفته حتی وقتی تنهام گریه هام بی صداس. از اینکه هر شب رو بالش خیس بخوابم خسته شدم. بار ها به خودکشی فکر کردم اما عرضشو ندارم شاید یه روز به جایی رسوندم که این کارم کردم واقعا برام سواله چطوری تا الان دووم آوردم. فضای متشنج خونه رو نمیتونم با چند تا جمله توصیف کنم فقط انقدر بگم که من خیلی تنهام خیلی خیلی زیاد. مقصر حال بدم اونه. دوست ندارم کنارش زندگی کنم حتی نمیخوام پدرم کنارش باشه از ته دلم میخوام بهش بگم با چه ادم بی لیاقتی داره زندگی میکنه ولی انقدر مشکلات زندگی زیاده که نمیخوام بهش اضافه کنم. الان تنها هدفم اینه که به محض اینکه بتونم از خانواده جدا شم ولی متاسفانه هنوز شرایطش برام پیش نیومده. هیچ دوستی ندارم که باهاش وقت بگذرونم یکم این فضا دور باشم. شرایط تراپی رفتن رو هم ندارم چون جدا از هزینه ای که داره زیاد از خونه بیرون نمیرم اینکه هر روز سر ساعت مشخصی بیرون برم خیلی شک برانگیزه. ببخشید اگر طولانی شد خوااااهش میکنم کمک کنید
278
نظرات کاربران
(10 نظر)هر زنی که فرزندی به دنیا بیاره لایق مادر بودن نیست،قطعا پدرتونم متوجه ی اوضاع هست که یا کاری از دستش برنمیاد بخاطر همون قرضی که گرفته و یا بخاطر شما میگه زندگی رو خراب نکنم که خودش اشتباه بزرگتریه،اما باید باهاشون صحبت کنی که متوجه بشن یه نفر سومی که فرزندشون باشه داره تو اون خونه زندگی میکنه پس باید یا شرایط رو تغییر بدن یا از هم جدا بشن که حداقل شما بیشتر از این آسیب نبینی.