اهالی آرامش

با سلام خدمت  شما  دوستان 🌺🌺 من خانمی هستم ۴۵ سال و شوهرم ۴۷ سال  با دو فرزند پسری ۲۳ سال و دختری ۱۵ سال  ازدواج ما بصورت سنتی انجام شده و یجورایی طبق خواسته و نظر من نبود  وتحمیلی بود مشکل من همسر من که چند سالی هست متوجه شدم که بمن خیانت میکنه حتی خیلی وقتا شده که  علنی میگه اگه من با یزن دیگه ای باشم چه ضرری بتو و بچه ها میزنه که آنقدر حساسی و از من میخواد تو این مورد بی خیال بشم و اصلا رو رفتاراش و کاراش،و گوشی ش هیچ حساسیتی نشان ندم از طرفی دیگه دائم داره از من تعریف میکنه و میگه تو بهترین زن دنیایی که خدا نصیبم کرده و این حرفای ضد و نقیضی ش من بیشتر عذاب میده میگم اگه واقعا تو من دوست داری نباید اصلا به هیچ زن دیگه ای فکر کنی خیلی وقته که خودم هم ازش سرد شدم دیگه هیچ حسی بهش ندارم  فقط بخاطر بچه هام پای زندگی م موندم موقعیت طلاق اصلا ندارم و از طرفی  دوست ندارم  با طلاق گرفتن باعث بدبختی بچه هام بشم تو خانه م رفتار خوبی با من و بچه ها نداره دائم داره از ما ایراد میگیره همیشه دنبال بهونه میگرده که غر بزنه  وقتی کاری برای ما انجام میده منت سر ما میزاره پیش بچه ها همش میگه بچه های این زمونه خوب نیستن و کاش اصلا زن نگرفته بودم و بچه نیاورده بودم بچه ها هم زیاد رابطشون با پدرشون خوب و صمیمی نیس چون همیشه میخواد از بچه ها نقطه ضعف بگیره و بچه های فامیل بزن تو سرشون در صورتی که بچه هام خیلی بچه های خوبی هستن دخترم همیشه  با معدل بالا شاگرد نمونه ی مدرسه شدن امسال اول گرافیک درس میخونن خیلی تو این رشته موفق هستن شاگرد نمونه کلاس شدن ولی هیچ وقت دخترم تشویق نکرد همش میگه چرا رفته این رشته دخترم کلاس گیتار که میرفت بخاطر هزینه ش نزاشت دخترم کلاسش ادامه بده در صورتی که با خانواده ی خودش بسیار صمیمی رفتار میکنه همیشه در خدمت پدر و مادرش هست بدون هیچ منتی و همیشه خودش و طایفه و خانوادش برتر از خانواده ی من میدونه بیشتر وقتا خساست بخرج میده به سختی باید ازش پول گرفت در صورتی که تمام طلاهای من برای انجام کاری فروخت خیلی وقتا پس اندازی که داشتم بهش کمک کردم وازش توقع آنچنانی نداشتم دیگه خیلی ازش خسته شدم همه ی کاراش به یکطرف اینکه اسم زنای فامیل میاره و علنی میگه ایکاش میشد من با فلانی میتونستم رابطه داشته باشم داره دیوونه م میکنه بخاطر بچه هام دارم تحمل میکنم نمیدونم کار درستی میکنم یا اشتباه