اهالی آرامش

سلام دخترم۳۰ساله یه دختردایی ۱۶.۱۷ساله دارم ک چندساله تابستونا یکی دوماه ازشهرستان میاد خونمون یاخونه خواهرم ک متاهله. چندروز اول مشکلی نداریم بعدش باعث فتنه‌ میشه.چندروز بعداومدنش یاخواهرم یا مادرم ب جون من میوفتن.شروعش ازچندسال پیشه تو سن ۱۳.۱۴سالگیش دوست پسرش تهدیدش میکرد منه احمق سنم بیشتربود پسره رو دعواکردم ترسید و دست از سرش برداشت ولی قبلش ب زنداییم پیام داده بوداین شدکه رابطش با دوست پسرش لو رفت جلو باباش اونم گفته بود من شمارشو دادم ب پسره خودش هیچکاره هست،مادرمم نزاشت ب داییم واقعیت رو بگم. بعدم که گفتم چرا دروغ گفتی گفت مجبور بودم خودمو تبرئه کنم اسم توروآوردم.این یه نمونه از کاراش ک خواهرم و مادرم بازم پشت اون رو گرفتن نزاشتن حتی واقعیت رو ب باباش بگم و مادرم گفت اگه بگی ازخونه میندازمت بیرون. چند روز بعدازینکه پیداش میشه یه رفتاری میکنه ک باعث ناراحتی میشه من اگه حرفی بزنم مادرم و خواهرم ب من بی احترامی میکنن میگن هیچی نگو اون مهمونه.حتی مادرم میگه خونه منه ناراحتی از خونم برو.اگه یه بارمادرم احترام منونگه میداشت باردومی درکارنبود ک جرات کنه بی شعوری کنه ولی فایده نداره.سخته یکی توخونه خودش آرامش نداشته باشه.چیکارکنم از شرش خلاص شم.واقعا عصبی شدم دیگه تحمل ندارم یه روز دوروز نیست ک الان یه ماهه خونمونه یه ماه دیگم میخاد بمونه.انقد اعصابم ضعیف شده نمیتونم کارکنم امتحان دارم نمیتونم حتی یه صفحه بخونم یه لحظه از ویدئوهای آموزشی رو نمیفهمم حتی از خونه میرم بیرون یکی دوساعت ولی آروم نمیشم.تحمل ندارم.لطفاراهنماییم کنید