ناشناس20:00 - ۱۴۰۳/۲/۲۷هیچ علاقه ای به شوهرم ندارم چکار کنم؟سلام خانمی هستم 38ساله.13ساله سنتی ازدواج کردم.هیچعلاقه ای به همسرم ندارم .از اولم حسی نداشتم.به خاطر شرایط بد خانواده مجبور شدم ازدواج کنم.. چکار کنم به آرامش برسم.چون اون معیارهای که من میخام را ندارد.همیشه هم خونه هست.واقعا خسته شدم.شلخته هم هست سیگاری هم هست 10 89
ناشناس19:31 - ۱۴۰۳/۲/۲۶شک غلط به خیانت همسر | به شوهرم شک میکنم چکار کنم؟خانمم ۳۶ ساله ی پسر ۱۶ ساله دارم همسرم ۳ سال ازم بزرگتره مشکل من خودممم ک همش فک میکنم همسرم داره بهم خیانت میکنه از نظر ظاهروقیافه هم اوکیم وکمبودی ندارم ..هیچیم ازش ندیدم زمانی هم ک بهش شک میکنم بعدش تحقیق وجست وجو میکنم میفهمم اشتباه کردم خیلی هم پیش اومده ک اخرش خودم ضایع شدم با قضاوت اشتباه همیشه میگم دیگ بار اخرمه و تکرار نمیکنم ولی باز😏 میدونم مشکل از خودمه لطفا بگید چجوری این عادت و اخلاق مسخره رو کنار بزارم واقعا اذیت میشم😟😟 6 58
ناشناس00:57 - ۱۴۰۳/۲/۲۵شوهرم هیچوقت همراهم نیست، طلاق بگیرم یا نه؟دخترم ۲۹ سالمه. ۵ساله ازدواج کردم با شوهرم مشکل دارم باهم بحث نمیکنیم مثل بقیه ولی خیلی چیزا ناراحتم میکنه که نمیدونم باید جدا شم یا نه. ما انگلیس زندگی میکنیم شوهرم از بچگی و منم ۵ساله که اومدم ولی خب هیچوقت هیچ جا شوهرم همرام نبود همیشه فقط کار میکرده با اینکه وضع مالی خیلی خوبی داره ولی هیچوقت ازش استفاده نکرده برای من خسیس نیست هرچی بخام میخره هرچی بخام برم ایران و جاهای دیگه ولی خب اون هیچوقت همراه من نیست همش تو دفترش از صب تا شب موقع خواب داره کار انجام میده فقط ۱۰ دقه میاد غذا میخوره میره.از اینا گذشته یه مدت همش ب من میگفت نمیخامت و تو زن زندگی برای من نیستی خیلی این حرفا ولی ب صورت جدی میگفت ک من فقط گریه میکردم . الان سه ماهه باردارم ولی بازم هیچوقت نیس همش داره کار میکنه اون حرفای نمیخامت و این قبیل چیزا رو نمیزنه ولی خب بازم هیچوقت باهام نیست و دیدم که با یه خانم هرازگاهی چت میکنه . ولی خب یه سری خوبیا ک داره خیلی دلسوزه، هرخرجی بخام برام میکنه، دوستم داره فک میکنم یه جوری ک مشاوره ک میرفتیم گفت خیلی دوست داره و ترس از دست دادنت رو داره. ولی خب بازم هیچ جا همرام نیس حتی وقتی پدرم فوت شده بود هم همش سرکار بود من اینجا همش تنها تو خونه بودم یا خیلی وقتایی دیگه ک مشکل داشتم همین بود. من بصورت خلاصه گفتم ولی همش ب این فک میکنم که تا وقتی که وقت دارم برم بچم رو بندازم و برم دنبال زندگی خودم چون میترسم ب بچمم اهمیت نده الان همش میگه کاش بچه نیورده بودیم و دردسره و این حرفا. واقعا نمیدونم چیکار کنم 20 279
ناشناس20:06 - ۱۴۰۳/۲/۲۳برادر شوهرهام سرمون کلاه گذاشتن و زندگی مون رو به هم ریختنسلام خانمی ۴۵ساله ۲۷ساله ازدواج کردم دوتابچه دارم باشوهرم چندساله به مشکل خوردم همیشه حرفشاگوش میدادم فکرمیکردم اینجوری عزیزمیشم مشکل مااززمانی بیشترشدکه با داداشش شراکت کارراه انداختیم سرمایه ازمابود واسش مثل پدر بود چون پدرشوهرم فوت کرده کم کم دیدم خونه ماشین طلا وسیله ...خرید هی به شوهرم گفتم پس داداشت بااین حقوق چه جوری اینارامیخره اگه از حساب برمیداره خوب چراتوبرنمیداری هیچ سکوت میکردمیگفت تودخالت نکن منم ی حسابدارگرفتم گفتم خوب اینجوری بهتره ی دعوایی راه افتاد به جااینکه شوهرم ازمنکه زنشم دفاع کنه خیلی راحت گفت اونا داداشم هستن نمیتونم ولشون کنم تورابچسبم این حرفهاش حالماخیلی بد کردکه مریضی اعصاب گرفتم گذشت تاطرف هی خرید هی مسافرت هرچی هم به شوهرم میگفتم گوش نداد گفت توکه ی مریضی فردافلج میشی نمیتونم به حرفت گوش بدم رفت خیلی راحت گفت اینکارنصف نصف که سودش نصف بشه ماکه سودی ندیدیم تواین چندسال تااومد داداش بزرگه هم ی کارراه انداخت شوهرم طبق معمول دایه دلسوز اونجاهم سرمایه داد که خیلی راحت اون بزرگه که گفت پول دادی نهایت ۵۰میزارم روپولت بهت میدم اونم بعد چندسال.اینابماند یعنی من هرچی به شوهرم هرکاری میگفتم گوش نمیدادمیگفت تو چی حالیته گفتم آپارتمان بخریم گوش نداد ی باغ بخریم گوش نداد ماشین گوش نداد خونه طلا وسیله هیچ گوش نکردپسرم بزرگ شده بودبه شوهرم گفتم دیگه بهتره بره سر مال وسرمایه خودمون بلاخره چندسال داداشت خورده حالا نوبت خودمون اول که گوش نداد باز بقیه گفتن پسرت بزرگ شده بهترازاین بیکاریه تا رفت که مثلا بمونه سرکار وسرمایه مون خیلی راحت عموش گفت شمااینجا کاره ای نیستید نهایت ی مقدارپول بهتون میدم نمیشه دونفراینجاکاربکنه بازم دست شوهرم به جایی بندنشدچون گفت زشته بخام شکایت کنم مردم حرف میزنن الان شدیم صفر وازاول شروع کردیم فقط خیلی حرص میخورم چقدر موقعیتها خرید خونه ماشین داشتیم نتونستیم که چرا من فکرمیکردم بایدحرف شوهرگوش بدم خوب چرانتونستم قانعش کنم که بخریم بااینکه پولشاداشتیم الان ی وقتایی حرفمون میشه میگم مگه من واست مهم بودم موقعیت ها داشتی که اگه خریده بودی الان وضعمون این نبود واسه طلاق هم اقدام کردم قانون گفت دوندگی زیادداره چون دلایلت واسه دادگاه قبول نیست دوتابچه داری بساز...ولی هرروز هرشب بااینکه مریضم وحرص اصلا واسم خوب نیست ولی نمیتونم موقع(مشاهده کامل) 6 135
ناشناس19:30 - ۱۴۰۳/۲/۱۸ازدواج با دختری که خانواده خوبی ندارهسلام من پسرم ۲۷ سالشه بسیار درونگرا وکمال طلب هم پسرم تحصیلات عالی داره وهم خودم وشوهرم وتقریبا کل خانواده ادم های تحصیلکرده وموفقی هستیم وسر به زندگی پارسال پسرم امد گفت به یکی از اشناها حسی داره البته این دختر هم خوشتیپ هست هم نسبتا زیبا ولی نه از نظر خانوادگی ونه از نظر تحصیلات به پسر من می خوره مثلا سطح تحصیلاتشون کلا خیلی پایینه اعتیاد تو خانواده شون زیاده میشه گفت عادیه خیلی کار به کار همه دارند وتو زندگی دیگران سرک می کشند و کلا صفت هایی که پسرم نمی پسنده و چون اخلاقش کمال طلبه و درونگرا یا با کسی دوست نمیشه یا اگر دوست شد با دیدن اشتباه طرف سریع کات می کنه نمی دونم اگر هم با دختره خوب باشه با خانواده اش کنار نمیاد وبراش تو زندگی مشکل پیش میاد . مثلا یکی از کارهایی که کردند ومن خجالت کشیدم به پسرم بگم اینه که مادربزرگ دختره طلای زیادی از مادر من دزدیده ومی ترسم یه دفعه مادرم در این مورد حرفی بزنه .وکلا خیلی بی کلاسند حالا من سربسته به پسرم گفت دختره خوبه من مشکلی ندارم حتی سوادش هم می تونم نادید بگیرم ولی شما با خانواده اش نمی تونی کنار بیای. از پارساله دیگه پسرم بامن صمیمی نیست هنوز هم به دختره فکر می کنه وذهنش درگیره به صورت غیر مستقیم به شوهرم گفتم دختر فلانی رو بگیریم برای پسرم ببینم چی میگه .شدیدا مخالفت کرد می ترسم پسرم دیگه ازدواج نکنه نمی دونم چرا با اینکه خونه وماشین داره وپزشک هم هست وهنرمند درجه یک با هم سطح خودش یا بالاتر ارتباط برقرار نمی کنه واعتماد به نفسش پایینه 6 103
ناشناس21:22 - ۱۴۰۳/۲/۱۷ازدواج با دختری که فرزند طلاق استسلام...پسری دارم ۲۸ساله یه دختر عمه داره که بچه طلاقه و از خودش بزرگتر؛ از بس مادربزرگ و عمش در گوشش خوندن چت کرده باهاش وابسته شده بهش و فامیل شوهر دارن از این فرصت سوء استفاده می کنن و هربار یه نفرو پیش میکنن ک بیاین خواستگاری در صورتی که با هربار من و باباش مخالفت خودمون را با این ازدواج اعلام کردیم ولی بازم دست بردار نیستن!! پسرمم سردوراهی قرار گرفته هم بعلت وابستگی و هم تحت تاثیر خانواده همسرم نمیتونه درست تصمیم بگیره ... اگر راه حلی دارین که هم پسرم و هم خودمون را از این وضعیت نجات بده ممنون میشم بفرمایین. 17 165
ناشناس16:34 - ۱۴۰۳/۲/۱۳افسردگی بعد از خانهنشینی: همسرم با کار کردنم مخالف استخانمی 33 ساله هستم از 20 سالگی مستقل بودم و کار میکردم و درآمد خودم رو داشتم سه سال پیش ازدواج کردم و الان حدود 8 ماه که از شغلم استعفا دادم و نرفتم سر کار و تو خونه مشغول شدم به رسیدگی به علایقم نقاشی میکشم ورزش میکنم و... ولی به شدت احساس خلا و ناکافی بودن میکنم حس میکنم از جامعه عقب موندم و دیگه ارزش و جایگاهی تو جامعه ندارم. چند بار با همسرم مشورت کردم مجدد برگردم سر کار که ایشون مخالف هستن الان شدیدا احساس افسردگی میکنم نمیدونم چیکار کنم 😔 11 101
ناشناس13:02 - ۱۴۰۳/۲/۶چطور از خانوادهای پر از دعوا جدا شویم؟دخترم ۳۶ ساله از زمانی که یادم میاد تو خانواده مون اختلاف و دعوا بین پدر و مادرم بود تا ما بزرگ شدیم کم کم به سمت ما هم کشیده شد و بچه ها این وسط فقط قربانی شدن و پدر و مادر همدیگه رو تخریب و انگار یار کشی می کردن....گاهی مادرم مقصر بود چون بلد نبود چطوری با مرد رفتار کنه و از طرفی پدرم که حالت دیکتاتوری داشت اما بسیار هردوشون ساده هستن بین مردم متأسفانه. الان که من به این سن رسیدم حالم از زندگی مشترک به هم میخوره و اون فرقی که بین بچه ها پدرومادرم گذاشتن الان داره خودشو نشون میده و یک خلا عمیقی درونم بوجود اومده که حس می کنم هرچه سریعتر ازشون جدا بشم و مستقل زندگی کنم اعصاب آروم تری دارم اما هیچوقت نمی بخشم شون بخاطر تمام حسرت ها و کاستی هایی که برام گذاشتن.خسته ام از زندگی نمیدونم چیکار کنم یخورده آرامش بگیرم.لطفا اگر راهکاری می دونید بفرمایید 7 67
ناشناس09:57 - ۱۴۰۳/۱/۲۵چکار کنم پدر و مادرم من رو ببخشند؟سلام وقتتون بخیر. دخترم.۲۷ سالمه .من طی چند سالی با پدرومادرم رفتار خیلی بدی داشتم .و اونارو خیلی عذاب دادم .حالا احساس میکنم پدرومادرم هرگز منو نخواهند بخشید و از چشمشون افتادم و خداوند هم هرگز منو بخاطر بی احترامی به پدرومادرم نخواهد بخشید و عذاب سختی در انتظارم خواهد بود 😔😔 7 67
ناشناس15:27 - ۱۴۰۳/۱/۲۱عذاب وجدان مادر 50 ساله: تفاوت سنی زیاد با فرزندانوقت بخیر. می دونم احتمالا همه شما از من کوچک تر هستید. اما موضوعی آزارم میده که دلم می خواد کمک بگیرم. من پنحاه ساله هستم و سه تا بچه دارم . چیزی که خیلی اذیتم می کنه دختر پنج ساله ام هست که من سن مادربزرگش هستم. یه پسر بیست ساله و یه دختر ده ساله هم دارم. در مورد دوتا دخترهام مدام احساس گناه دارم که طفلکها با پدر و مادر سن بالایی مثل ما چیکار باید بکنن. به خاطر سن و سال بالا روم نمی شه با دخترام بیرون برم یا جلسه مدرسه و...نمی دونم چیکار کنم. مدام عذاب وجدان دارم. بچه های من خیلی تنها هستن. شاید غیر قابل باور باشه اما ما هیچ فامیلی نداریم .بچه های من نه از سمت من نه از سمت پدرشون هیچ هم سن و سالی ندارن. احساس گناه بوجود آوردن این موجودات بی گناه با این همه مشکل مدام عذابم میده. 16 145