ناشناس08:17 - ۱۴۰۴/۲/۲۵صداقت در خواستگاری: آیا باید از ابتدا همه چیز را گفت؟سلام دوستان خانمم ۴۲ ساله.تو سن ۱۰ سالگی با کامیون تصادف کردم و از يک پا آسیب شدید دیدم به حدی که میخواستن پامو قطع کنن که به لطف خدا این اتفاق نیفتاد. خانوادم خیلی خوب و حامی هستن ۲۰سال پیش خیاطی یاد گرفتم و يک خیاط خیلی خوب شدم. تمام خواستگارام آدمای سالم بودن اما من به خاطر شرایطم قبول نمیکردم بعضی ها هم وقتی در مورد پام میگفتم خودشون قبول نمیکردن.تو سن ۳۲ سالگی با ی آقای ضایعه نخاعی (ویلچری) و با مخالفت شدید خانوادم ازدواج کردم.خانوادم میگفتن تو با مشکلی که داری توان ویلچر بلند کردن و از معلول نگهداری کردن نداری و به بدنت اسیب میزنی.البته بعد از ازدواج دیگه کاری نداشتن همسرم آدم خوبی بود و زندگی خوبی داشتیم اما به خاطر شرایطش خانوادش خیلی تو زندگیمون سرک میکشیدن و تو همه کارامون حضورداشتن. با اینکه وضعیت همسرمو میدونستن تمام خرج زندگیشونو همسرم میداد در حالی که خودمون مشکل مالی داشتیم و وقتی من شکایت میکردم میگفت خانوادم خیلی برای من زحمت کشیدن.حتی وقتی خونه خریدیم خونه رو به نام خواهرش زد به بهانه اینکه خواهرش کارای اداریشو انجام بده و همیشه حضور اونا پررنگتر از من بود که همسرش بودم وقتی احساس کردم بیشتر موندنم باعث تحقیرم میشه بعد از ۸ سال توافقی و با بخشیدن مهریم از هم جدا شدیم.از جوانا خواهش میکنم به حرف خانواده هاتون گوش کنید که فقط صلاحتونو میخوان وا از خانواده ها خواهش میکنم وقتی بچه هاتون ازدواج کردن حتی با وجود مشکلات زیاد بزارید زندگیشونو کنن. دو سال پیش طلاق گرفتم و دوران خیلی سختی رو گذروندم اما خانوادم خیلی کمکم کردن تا به زندگی برگردم. بعد از جدایی دوباره خیاطی رو شروع کردم اما کمر درد شدید گرفتم و نتونستم و خودمو درمان کردم و الان با کمک خانوادم برای خودم مغازه زدم و کار میکنم. هفته پیش ی خانم با معرف اومدن خواستگاریم مادر اون آقا به حدی از من خوشش اومد که از مادرم اجازه گرفت که الان زنگ بزنم پسرمم بیاد دخترتونو ببینه وقتی من در مورد اینکه قبلا تصادف کردم گفتم انگار وارفتن.در حالی که من تا نگفته بودم اونا اصلا متوجه نشدن. چون من روی پای خودم راه میرم. به کسی نیاز ندارم. کار میکنم و حتی به نظر خودم مشکل ندارم فقط ی پام کمی لاغرتره.اما حق اونا میدونستم که بدونن اما دوستانم میگن بذار چند مرحله بگذره بعد بگو اما من دوست دارم از اولش با صداقت برم جلو.(مشاهده کامل) 6 137
ناشناس08:49 - ۱۴۰۴/۲/۹آیا ازدواج با پسر کوچیکتر اشتباهه؟سلام خدمت همه،یه سوالی دارم من چند وقتیه با پسری اشنا شدم به قصد ازدواج،ایشون دوسال و یازده ماه(تقریبا سه سال)از من کوچیکترن خودم گاهی این اختلاف سنی ها رو در ذهنم قضاوت میکردم ولی الان خودم در شرایطش قرار گرفتم البته من یه ماه دیگه سی سالم میشه و ایشون ۲۷ و من نسبت به سن های پایین تر گارد داشتم(مثلا طرف ۲۰ ۲۲ باشه) و اینکه من کلا ادم منطقی هستم ایشون منو خیلی دوست داره و مشکلی با این موضوع نداره سربازیشو رفته،کار خوب و درامد خوبم داره،پسر پخته و عاقلی هست،خیلی خیلی بهم شبیهیم و احساسات و افکار مشترک داریم،من ادم سخت پسندیم به شدت و ایشون اولین کسیه که همه جوره پسندیدم و باهاش رابطه عمیق عاطفی برقرار کردم منم خودم تحصیلکرده و شاغلم نمیدونم گاهی از قضاوتا میترسم،میدونم بعدش عادی میشه کمی،ازمخالفت خانوادش(شاید نمیدونم فعلا چیزی نگفتن) و اصلا نمیدونم کارم درسته یا نه؟ کسی تجربه مشابه داره؟ 8 19
ناشناس13:43 - ۱۴۰۴/۱/۹از کجا بفهمم یه پسر واقعاً بهم علاقه داره؟سلام دخترم 25 سالمه به تازگی با پسری توی دانشگاه روبرو شدم که البته از اولین بار که دیدمش ازش خوشم اومد اما دیدم که رفتار خیلی عادی داره و منم به این موضوع بال و پر ندادم و درگیر زندگی و مشکلات خودم بودم تا اینکه بعد از چند ماه روزای اخر سال متوجه رفتارای جدیدش شدم,کسی که هیچوقت بهم نگاه هم نمیکرد(با اینکه من ظاهر خیلی خوبی دارم و با وجود رفتار ارومم تقریبا همیشه توجه اکثر اقایون به منه) این روزا مدام به من نگاه میکرد و سعی میکرد توی دید من باشه و حتی با همکلاسی من که اونم اقاست و ارتباط زیادی با من داره بخاطر کلاس ها و کارهای مشترک(دوست نیستیم اما ارتباط صمیمی و محترمانه ای داریم و توی مواردی به من کمک کردن و توی مواردی هم من بهشون کمک کردم) هم خیلی صمیمی تر از قبل شده و برخلاف ارامش رفتاری که همیشه ازش دیده بودم رفتارش اطراف من هیجان زده به نظر میاد ,جزئیات رفتارش زیاده اما مثلا نگاه های یواشکیش رو که متوجه شدم یا حتی حرف زدنش با همون همکلاسیم و نشون دادن من و صحبت درمورد من, لبخند های هیجانیش, حتی رفتار محترمانه با دوستم که خودش میگه قبلا اینطور نبود و خیلی عادی تر رفتار میکرد, با وجود اینکه سر کلاس معمولا ساکته خیلی ناگهانی باهام صحبت کرد و شوخی میکرد و رفتارش برای همه عجیب بود , و جلب توجه های اینطوری دیگه که البته تمام این کارا مربوط به 2 روزه تقریبا! بخاطر همینه که میگم خیلی هیجان زده و عجیب رفتار میکرد مشکل از اینجا شروع میشه: یکی از دوستاش هم توجه زیادی به من داره اما من هیچوقت بهش اهمیت ندادم چون معیار های منو نداشت,اما بعضی وقتا خیلی تلاش میکنه که نظرمو جلب کنه,پسر بدی به نظر نمیاد اما دو تا ویژگی داره که از نظر من ویژگیای خیلی بدی هستن و اصلا نمیتونم کنار بیام باهاش و مشکل دوم اینکه یه دوست دیگه هم دارن که اونم به من بی توجه نیست اما اینطوری هیجانیم نیست و نمیدونم درست فکر میکنم که بهم توجه داره یا نه,این ویژگی های بهتری داره اما یک ویژگی بد هم داره که با اینم نمیتونم کنار بیام اما شدتش توی این اقا کمتره و مشکل سوم اینکه اون اقایی که جدیدا رفتارش عوض شده یعنی مورد اول که منم ازش خوشم میاد و میخوام بشناسمش ,مورد علاقه ی دوست صمیمیمم هست اما خود دوستم میگه که هیچ توجه و رفتار خاصی ازش ندیده(برخلاف رفتارش با من) و با اینکه از این اقا خوشش میاد همزمان به یکی(مشاهده کامل) 9 167
ناشناس19:01 - ۱۴۰۳/۱۲/۲۹وابستگی عاطفی یا عشق واقعی؟ چطور تشخیص بدم؟سلام ۲۲ سالمه دخترم از یه خونواده مذهبی از ۱۷ سالگی شروع کردم به چت با ادمای مختلف تو ربات های ناشناس همه مدل ادم حرف زدم با بعضیا رابطم صمیمی تر میشد و بیشتر حرف میزدم اوایل سر کنجکاوی بود ببینم شخصیت افراد چطوریه بعد کم کم خودمو وارد روابط عاطفی کردم البته نمیشه از نظر بقیه اسمشو گذاشت رابطه عاطفی چون طرف هیچ عاطفه ای شاید خرج نکنه و این منم که فقط احساستمو خرج میکنم خیلیا باهام نمیمونن چون دنبال رابطه جنسی و نود و سکس چت و اینا اصلا نیستم فقط میخوام حرف بزنم و احساساتم خالی شه تو این بین یهویی میبینم دچار وابستگی عاطفی شدم و دهنم سرویس میشه تا فراموش کنم و این چرخه هی داره تکرار میشه نمیتونم دست بردارم شدم عین یه معتاد که فقط دنبال یکی میگرده باهاش حرف بزنه دردودل کنه مشورت بگیره عین یه بزرگتر مثل یه پدر اخیرا هم یه رابطه عاطفی ۴ ماهه رو پشت سرم دارم میگذرونم طرف ۱۷ سال از م بزرگتره و خوب ادم خوبیه معیارای منو داره و چون از همون اول همه چیزش اوکی بود بهش گفتم میخوام ته رابطه امون ازدواج باشه اونم قبول کرد یه مدت به به چه چه میزد یهو بعد یه مدت گفت که نمیخواد ازدواج کنه و اینا درکل پسر خوبیه و وقت میذاره ولی نمیدونم چرا اینطوری گفت الانم چند مدتی هست که من همش دارم پیام میدم یه مدت بهش پیام ندادم بعد ازش پرسیدم که چرا پیام نمیده گفت فکر کردم خودت نمیخوای و فلان و عذر خواهی کرد چند بار بهش گوشزد کردم که بعد اینکه چند بار من پیام میدم توام پیام بده ولی خوب گوش نداد منم الان چند روزه بهش پیام نمیدم و خیلی ناراحتم چون خیلی دوسش دارم بنظرتون دوست داشتنم منطقیه ؟ چیکار کنم در کل ایا این کاری که میکنم درسته ؟ 10 129
ناشناس20:15 - ۱۴۰۳/۱۲/۲۸چطور فراموشش کنم و بیخیال بشم؟سلام دخترم ۳۲ سالمه دو سال افسردگی بودم نامزدم بهم خورد جدایی شد و حرفاشو چرت و پرت گفتن و به من تهمت زدند راست گو نبود و مادرش اهل دخالت میکرد . مادرش منو دوست ندارد چون عروس خانم پنچ سال از پسرش کوچکتر است .نامزدم منو نخواسته چون عروس عصبانی بود بحث می کند . من با اون باهم رفیق هستیم اتفاق افتاد منو جدایی کرد نامرد بود منو ول کرد رفته . نمیدونم مشکل من چیه بود . بی گناه بودم .دلم راضی نیستم . میخوام اون فراموشش کنم بی خیال باش 10 22
ناشناس20:38 - ۱۴۰۳/۱۲/۲چیکار کنم وقتی شوهرم فیلم پورن میبینه؟دخترم ۲۱ساله. ۱۳ سالگی نامزد شدم و ۱۷سالگی ازدواج کردم الآنم یه بچه ۲ ساله دارم. متوجه شدم شوهرم تمام این مدت فیلم پورنو میدیده در صورتی که تاکید کرده بودم اگه این کارو کنه ازش طلاق میگیرم. الان باید چکار کنم خیلی داغونم. متوجه شدم همسرم به من تمایل جنسی نداره و برای برانگیختهشدن اون فیلما رو میدیده. 5 70
ناشناس13:20 - ۱۴۰۳/۱۰/۲۷چطور با دوست بیتوجه کنار بیام؟سلام دوستان عزیز دختر هستم ۱۹ ساله راستش مشکل من با این جمله کلیشه ایه که میگن اگر از شخصی حس خوبی نمیگیری ارتباطات رو قطع کن و متاسفانه به این راحتی نیست. من یک دوستی دارم که رفتارهای مناسبی نداره و به هیچ عنوان نمیتونم مثل یک دوست بهش نگاه کنم برای مثال فقط در مواقعی که به من احتیاج داره سراغم رو میگیره که کاری براش انجام بدم یا تایم تنهاییش رو با من پر کنه در صورتی که من همیشه حواسم بهش هست و سعی میکنم صدمو تو رفاقت بذارم اما ایشون به محض اینکه شخص دیگه ای ببینه منو کنار میذاره و بهم بی توجهی میکنه و کاش فقط همین بود کافیه آدم جدید ببینه اون موقعست که جوگیر میشه و شروع میکنه به مسخره کردن من هر حرفی میزنم به تمسخر بهم اشاره میکنه حرفام رو تکرار میکنه و شروع میکنه به خندیدن و این اتفاق بارها و بارها تکرار شده که من رو خیلی ناراحت میکنه شاید بگید چرا همچنان رابطم ر. باهاش حفظ کردم مشکل اینجاست که من و دوستات یه اکیپ ۵ ۶ نفره هستیم که متاسفانه ایشون هم جزوشون محسوب میشن و من اگر بخوام دوستیم ر. باهاش ادامه ندم باید دوست های خوبی که دارم رو بخاطر این یک نفر از دست بدم لطفا یه راه کار بدید که بتونم جلوی این کاراش رو بگیرم یا بهتر از اون بگید چیکار دیگه کلا تو زندگیم نبینمش لطفا درمورد اینکه باهاش صحبت کنم و مشکلم رو بگم حرف نزنید چون اتفاق افتاده و انگار از سر لجبازی بدتر شده رفتارش با احترام به تمام دخترای با حجاب ایشون اولین و آخرین دوست مذهبی من خواهند بود که حتی حرمت چادر روی سرشم نگه نمیداره. 5 49
ناشناس20:20 - ۱۴۰۳/۹/۹چگونه با شکست عاطفی کنار بیاییم و بهبود پیدا کنیم؟دخترم، ۲۴ سالمه. ببینید، من با کسی ۸ ماه دوست بودم و الان توی ماه نهم هستیم. حدوداً یک ماه پیش دعوا و بحث کردیم و ۲۰ روزه ایشون از من جدا شدن. به من خیانت کرده و الان با دخترخانمی در ارتباطه. میخوام که برگرده سمتم، پیام بده یا زنگ بزنه. من رو در اینستاگرام بلاک کرده، اول پیج اصلیم رو ۱۰ روز پیش و پیج دومم رو ۲ روز پیش بلاک کرد. ما لحظات خوبی با هم داشتیم و حتی پیشنهاد اولیه از سمت خودشون بود. اما ایشون یهو سرد شد و گفت دیگه نمیخواد ادامه بده. فکر کنم حدود یک ماه یا یک ماه و نیم بود که مثل قبل نبودیم و مشکلاتی داشتیم. با این حال به نظرم مشکلات قابل حل شدن بودن. خیلی وقتها خوابش رو میبینم و شنبه هم خیلی یهویی دیدمش. ۳۰ سالشه و انگار حتی با اون خانم قرار ازدواج گذاشتن. به من هم این موضوع رو گفته بودن، ولی وقتی شرایط رو سخت دیدن، جا زدن و گفتن دیگه به رابطه با من برنمیگردن. فکر میکنم شاید بخاطر روابطی باشه که با هم داشتیم، چون از نظر جسمی و جنسی و هم از نظر روحی ارضا میشدن. الان ۲۰ روزه هیچ زنگی یا پیامی نبوده. هر هفته مخصوصاً جمعهها هم با اون خانمه. توروخدا بگید چیکار کنم 🫠 پارسال حتی تولدم هم پیشم بود. 10 165
ناشناس22:51 - ۱۴۰۳/۹/۴غلبه بر عذاب وجدان و مدیریت احساسات تلخ گذشتهدخترم 23 در ارتباط با همون گناهی ک گفتم درموردش عذاب وجدان دارم... دیگ بدترین اتفاقی ک ممکن برا یه دختر پیش بیاد همونو در نظر بگیرید.... تک تک لحظاتش جلوی چشم میاد و حس میکنم از درون میخام متلاشی شم... خیلی سعی کردمو ذهنمو ازش پرت کنم ولی نشد... از یه طرف حس انتقام از اون شخص هم هست اما توانایی و فرصتش رو ندارم... از یه طرف هم ترس از ابرو خانواده.... و اینکه هر موقع این شخص رو میبینم دردم تازه میشه 0 9
ناشناس21:10 - ۱۴۰۳/۸/۲۴چگونه از افسردگی بعد از ازدواج عبور کنیم؟سلام، وقت بخیر. من دخترم، ۲۲ سالمه که ۶ ماهه عروسی کردم، اما با همسرم خیلی اختلاف داریم. همهی اینا باعث شده که افسرده بشم. دیگه حوصله انجام دادن هیچ کاری ندارم. هر چیزی که قبلاً خوشحالم میکرد، دیگه نمیکنه. مثل خرید کردن، کتاب خوندن یا هر چیزی. کلاس ثبتنام میکنم که برم، حال و هوام عوض شه، اما نمیتونم برم. همش بیانگیزهام و دوست دارم بخوابم. حوصله حرف زدن با هیچکس ندارم و تمام دوستانم رو کنار گذاشتم. جایی نمیتونم برم. دیگه همه کارام رو عقب میاندازم. هر روز میشینم گریه میکنم. میشه بگید چیکار کنم؟ 🙏 9 30