ناشناس09:20 - ۱۴۰۴/۲/۱چطور با والدین سمی کنار بیایم و زندگی بهتری بسازم؟سلام به دوستان بزرگوار دخترم ۳۶ سالمه مشکل اصلی من پدر و مادرم هستن،با توجه به فاصله سنی بین مون و مدل پدر و مادرهای سنتی ایرانی و بحث و جدل هایی که از قدیم تا به الان این دو نفر با هم داشتن متأسفانه باعث شده ما بچه ها هم مدام باهاشون جنگ و دعوا داشته باشیم. یکی دو ساله این وضعیت بدترم شده بطوری که مادرم تبدیل شده به یک آدم سمی که مشخصه روانش کاملا بهم ریخته و همه مون داریم تحملش می کنیم و از طرفی هم دلم برای جفت شون میسوزه هم دلم بیشتر برای خودم میسوزه که چه گناهی کردیم شدیم بچه هاشون چون با رفتاراشون حس گناه و عذاب وجدان به آدم میدن.خيلی سعی کردم مستقل بشم ولی با وجود اینکه شاغلم بخاطر شرايط اقتصادی هنوز نتونستم موفق بشم. ازتون میخوام اگر راه حلی دارید بهم بگید بتونم حداقل خونه رو تحمل کنم هم برای خودم هم برای پدر و مادرم. همه چیز واقعا خسته کننده شده برام. 2 9
ناشناس07:56 - ۱۴۰۴/۱/۲۷چطور از نقشهای سنگین خانوادگی رها بشم؟سلام دخترم مشکل اصلی من مادرمه منو در نقش همه چیز میبینه من نقش همسر پدر فرزند و مادر و دوست و.... رو دارم براش بازی میکنم خسته ام کم آوردم تایم برای خودم هیچی نمیمونه از صبح که پا میشه اول میخواد با من بیدار بشه و بیدارم میکنه آنقدر کههه صدام میزنه بعد باید باهاش کارهای خونه رو بکنم که اصلا به هیچ وجه نمیتونم نه بگم که اگر نه بگم چه احساس گناه و عذاب وجدان و قهری که نمیکنه عصرا میخواد بره پیاده روی من میشم رفیقش باید باهاش برم شب میخواد بره ت شهر با بابام منم باید همراهش باشم من درد و دل میکنه یه سره مشکلاتش با بابام شدید نیست در حد همون درد و دل معمولی میرم با رفیقام بیرون ده دفعه زنگ میزنم زود برگرد قبلش غرغر میکنه ت به سره با اونایی بعدش که میام نقش کوزت بازی میکنه که ت نبودی من ال شدم من بل شدم خسته ام نه میرسم درس بخونم میرم با رفیقام بیرون آنقدر غر میزنه زهر مارم میشه فقط میخواد بچسبم بهش هر کاری میخواد با هم انجام بدیم باورتون نمیشه میخواد برنج دم کنه باید باهم بریم من قابلمه رو بشورم اون برنج پاک کنه باهم وایستیم دم بکشه بیاره خستهه امممم من جوونم کم آوردم بابا 9 16
ناشناس05:00 - ۱۴۰۴/۱/۸چطور میتونم استقلال قانونی از پدرم بگیرم؟سلام دخترم و 23 سالمه مشکلم طولانیه اما لطفا بخونید و کمکم کنید با تمام محدودیت ها و مشکلات مالی دارم تمام سعیم رو میکنم که درسم رو بخونم و دوره ام رو ببینم و به درآمد مستقل و خوب برسم مشکلات زیادی دارم که شاید مهم ترین اش خانوادم باشن یعنی پدرم و برادرام,از هیچ ظلم و بد رفتاری و محدودیتی دریغ نکردن و حتی حاضر نیستم تابستون رو هم برم خونه,مادرم هم توی خونه مدام اذیت میشه اما چاره ای نداره,با بی احترامی های پدر و پسراش میسوزه و میسازه پدر همیشه بد رفتار بوده و پسراش هم همونطوری بزرگ شدن و هیچ عاطفه ای نسبت به مادر ندارن,البته ادعای بزرگی و مردانگی و فداکاری زیاد دارن! مادرم منتظر تبدیل یه ملک به منبع درامد هست و اگه این اتفاق بیوفته از خونه میره به بهانه من که شهر دیگه ای دانشجوام اما مسئله ی دیگه ای وجود داره,من حتی با پدرم حرف هم نمیزنم یعنی نمیتونم انقدر بی محبتی و ظلم و بی احترامی و کتک دیدم ازش هم برای خودم و هک برای مادرم... که دیگه هیچ مهری ازش توی دلم نمونده و وقتی میبینمش حالم بد میشه اما مشکل اینجاست که مادرم حاضر نیست طلاق بگیره فقط به این دلیل که عم شرایط مالیش رو نداره هم میگه وقتی تو بخوای ازدواج کنی اگه مادر و پدرت جدا شده باشن طرفت یا احترام کمتری برات قائله یا وقتی بفهمه این موضوع رو,از ازدواج باهات منصرف میشه!من بارها سعی کردم بهش ثابت کنم که خود من کسی رو نمیخوام که شرایط من رو درک نکنه و انقدر کوته فکر باشه اما قبول نمیکنه و میگه جامعه اینطوریه! با وجود اینکه ذره ای مهر و احترام توی زندگی مشترکش دریافت نمیکنه و مدام فقط فداکاری میکنه و از پدرم هم متنفره اما باز هم حاضر نیست جدا بشه میگه من یه عمر تحمل نکردم که الان که بزرگ شدی جدا بشم و ننگ جدایی بذارم روی زندگی تو! با وجود اینکه جدایی توی اطرافیان هم کم نبوده و همه خیلی عادی دارن با هم زندگی میکنن و حتی بخاطر جداییشون خوشحال هستن چون از زندگی بد نجات پیدا کردن!! من به هیچ عنوان دوست ندارم پدر و برادرام رو به هر کسی که در اینده قراره باهاش ازدواج کنم رو به عنوان خانواده معرفی کنم حتی با فکر کردن بهش هم میترسم و میدونم احترامم خدشه دار میشه از طرفی پدرم توی هر کاری و هر چیز کوچیکی که مربوط به من بوده نظری داده یا رضایتی نیاز بوده داشته باشه و حتی راضی هم بوده,اون موضوع برای من به بدترین شکل ممکن از(مشاهده کامل) 5 114
ناشناس06:35 - ۱۴۰۴/۱/۳چطور محدودیتهای خانواده را هندل کنم؟سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من دخترم ۲۲ سالمه مشکلی که دارم اینه که کلا خانواده من هیچ تفریحی ندارن یعنی همیشه خونه ایم حتی عید و با دوست و آشنا هم قطع ارتباطیم بعد من همیشه میگم بریم بیرون بگردیم یا بریم مسافرت پدرم میگه بیرون چیزی برای دیدن نداره حتی یه خرید ساده هم نمیریم بعد از اون طرف مادرم هم حوصله اش نمیکشه و همه اینا در صورتی که پدر و مادر من اصن سنی ندارن یه برادر کوچک هم دارم اونم مثل پدر و مادرم شده بعد وقتی میخوام خودم برم مادرم میگه خطرناکه و نمیذارم بری بیرون وقتی هم میگم اجازه بده با دوستانم برم میگه نمیخواد بری چیکار کنی یا انقدر حالمو میگیره پشیمونم میکنه یه بارم با دوستم رفتیم بیرون با اجازه خودش انقدر زنگ زد که اعصابم ریخت بهم و همش استرس داشتم که زود برسم خونه واقعا دارم کلافه میشم ممنون میشم اگه راهی به دهنتون میرسه بهم بگید همش زندگیم شده درسسلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من دخترم ۲۲ سالمه مشکلی که دارم اینه که کلا خانواده من هیچ تفریحی ندارن یعنی همیشه خونه ایم حتی عید و با دوست و آشنا هم قطع ارتباطیم بعد من همیشه میگم بریم بیرون بگردیم یا بریم مسافرت پدرم میگه بیرون چیزی برای دیدن نداره حتی یه خرید ساده هم نمیریم بعد از اون طرف مادرم هم حوصله اش نمیکشه و همه اینا در صورتی که پدر و مادر من اصن سنی ندارن یه برادر کوچک هم دارم اونم مثل پدر و مادرم شده بعد وقتی میخوام خودم برم مادرم میگه خطرناکه و نمیذارم بری بیرون وقتی هم میگم اجازه بده با دوستانم برم میگه نمیخواد بری چیکار کنی یا انقدر حالمو میگیره پشیمونم میکنه یه بارم با دوستم رفتیم بیرون با اجازه خودش انقدر زنگ زد که اعصابم ریخت بهم و همش استرس داشتم که زود برسم خونه واقعا دارم کلافه میشم ممنون میشم اگه راهی به دهنتون میرسه بهم بگید همش زندگیم شده درس و گوشی کلاس هم ثبت نام کردم بیرون ولی موقته زود تموم میشه و گوشی کلاس هم ثبت نام کردم بیرون ولی موقته زود تموم میشه 4 53
ناشناس20:17 - ۱۴۰۳/۱۲/۲۸با برادری که پرخاشگر و کینهجوست چطور رفتار کنم؟سلام به اهالي آرامش اين مشكلي كه بيان ميكنم از برادرم است او رفتار بسیار تند و پرخاشگرانهای دارد و بهویژه با پدر و مادرم بهشدت بیاحترامی میکند. او فردی ناپایدار از نظر روحی و احساسی است؛ گاهی چند روز آرام و مهربان است، اما ناگهان رفتارش تغییر میکند و بهشدت عصبی و غیرقابلکنترل میشود، انگار که شخصیت دیگری پیدا میکند. از كودكي چنين بود ولي حالا حالاها خيلي بيشتر شده. او خودش با اختیار کامل تصمیم به نامزدی گرفت و هیچکس او را مجبور به این کار نکرد. اما حالا که با مشکلاتی در رابطهاش مواجه شده، مسئولیت انتخابش را نمیپذیرد و خانواده را مقصر میداند. مرتباً گله میکند که چرا پدر و مادرم جلوی این ازدواج را نگرفتند، درحالیکه وقتی او دختر موردنظرش را به ما معرفی کرد، هیچ فرصتی برای تحقیق یا حتی اظهارنظر نداد. او اصرار داشت که هرچه زودتر کارها انجام شود و هیچ اعتراضی را نمیپذیرفت. وبارها و بارها ما را با موضوع جدا شدن اخطار ميدهد كه نميخواهم ديگر ادامه بدهم برويد و معامله تان را جمع كنيد. با این حال، حالا که نامزد کرده، مدام به دنبال بهانهگیری است و حتی حرفهایی که هرگز گفته نشده را به مادر نسبت میدهد. چندین بار با مادرم درگیر شده و او را سرزنش کرده که چرا نامزدش را “پیر” خوانده است، درحالیکه مادرم هرگز چنین چیزی نگفته است. این سوءظن و حساسیت بیدلیل باعث شده فضای خانه پر از تنش و درگیری شود. مشکل دیگر این است که او کینهجو است و هر اتفاقی را در ذهنش نگه میدارد، بدون اینکه بتواند آن را فراموش کند. هر بار که با کسی دچار مشکل میشود، کینهای عمیق در دلش شکل میگیرد و حتی پس از گذشت زمان، این ناراحتی را رها نمیکند. همین مسئله باعث شده که فضای خانواده همیشه متشنج باشد و آرامش از بین برود. نمیدانم چگونه باید با او رفتار کنم. هر تلاشی برای آرام کردنش یا توضیح دادن شرایط، بینتیجه میماند و او همچنان به رفتارهایش ادامه میدهد. این وضعیت نهتنها زندگی خودش، بلکه زندگی همه اعضای خانواده را تحت تأثیر قرار داده است. خارج از كشور بسر ميبرد و ٢٤ سالش است هربار وقتي آرامتر ميشود برايش ميگويم نزد مشاور، روانشناس برو ميگويد اگر اينجا بدانند حالت روحيم خوب نيست اجازه كار برايم نمي دهند لطفا جواب بدهيد 5 72
ناشناس15:55 - ۱۴۰۳/۱۲/۱۴چیکار کنم وقتی مادرم به پدرم خیانت میکنه؟پسرم، ۱۶ سالم هستش. مادرم به پدرم خیانت میکنه. مادرم قبلا ۴ بار خیانت کرده و پدرم فهمیده ولی بخاطر خواهر کوچیکم طلاق نگرفته. الان داره همین کارو میکنه. قبلا یواشکی بیرون میرفت و ۳ ساعت بعد میومد. ولی پدرم متوجه شد که کجا میره. پدرم واقعا آدم خوبی هستش. ولی مادرم نه. ازش متنفرم. دیدم تو گوشی خودش داره با یه نفر خیانت میکنه. و هر روز هم وقتی پدرم نیست میره حموم و آب رو هم همینجوری باز میذاره و خودش حموم نمیکنه و به اون آدم عکس میفرسته. واقعا نمیتونم به پدرم بگم. ولی هر روز راهنماییش میکنم. اون دیگه ۴ بار خیانت کرده و دیگه از هر لحاظ آدم سالمی نیست، و این بار دیگه باید بره. لطفا بگین چیکار کنم دیگه نمیخوام تو این خانواده باشه. باید بره. و اون هر روز وقتی پدرم سر کار میره گوشیش رو بر میداره و... تورو خدا بگید چیکار کنم. حتی وقتی همه مون میخوابیم یواشکی گوشیش رو برمیداره و چت میکنه. من نمیخوام دیگه تو این خونه باشه. لطفا راه حل های درست رو بگید. ممنون 6 32
ناشناس15:08 - ۱۴۰۳/۱۱/۲۱از این زندگی خسته شدم، چیکار کنم؟ 😔داستان زندگیم را میخام بطور خلاصه بیان کنم من خودم در یک خانواده آبرومند بزرگ شدم و به زحمتی بود تونستم دیپلم بگیریم و بعد شغل پیدا کردم و شاغل هستم ودر کار خودم پیشرفت خوبی کردم از شغل خودم راضی و خرسندم مشکل اساسی که من دارم اول اینکه همسرم در زندگی احساس مسئولیت نمی کند فکر می کنه که مرد خونه فقط باید خرید مایحتاج روزمره زندگی را انجام داد خیلی بهتر هست در زندگی اصلا به فکر پیشرفت نیست خونه را من خریدم ماشین و وسایل اصلی خونه همه را من خریدم در فکر اینکه ذره ای به خونه برسه یا حداقل کمی پس انداز داشته باشه اصلا فکرش را نمی کنه و هر روز کارش هم شده رفتن به قلیون سرا و با آدمهای ناباب بچرخه چندین بار هم تذکر دعوا آرامش شوخی و جدی گفتم اصلا تغییر رویه نداده الان نزدیک به ده سال میشه همین کارها را انجام میده دیگه بریدم من خودم با اینکه در شهر همسرم زندگی می کنم اینجا فامیل و آشنا ندارم ولی به خاطر ابرو خانواده همسرم طوری زندگی کردم که هر جا میریم احترام خاصی برام قائل هستند طوری که بیشتر از همسرم مرا تحویل می گیرند هر کاری بگین انجام دادم هر راهی رفتم دریغ از کمی تغییر بدتر شده بهتر نشده الان هم مدتی میشه که من دیگه وسایل خونه را هم نمی گیریم و می بینم خونه داره داغون میشه آدم پیش همسایه و فامیل کم میاره اما شوهرم اصلا به خودش نمی گیره میگه همین که هست ولی من دارم از درون داغون میشم فکر کنید همه کارها را انجام دادم و نتیجه نگرفتم امسال هم دخترم کنکور داره واقعا دارم اذیت میشم چون اونم می بینم تو این وسط داره عذاب می کشه بچه بدون گوشی وسایل تحصیلی عقب افتاده از شما خواهش می کنم راهنمایی کنید شاید این پدران از خدا بی خبر راهی پیدا کنند برای زندگی دلم پر هست واز ترس آبروی نمی تونم صدام را دربیارمدر مورد شغلم هم من فرهنگی هستم و دو تا بچه دارم دخترم امسال دیپلم می گیره و پسرم ابتدایی مشغول هست به خاطر اخلاق بد همسرم کلا با فامیل های همسرم قطع رابط کرده هر کی هم بیاید خونمون باهش بد رفتاری می کنه و از اومدن اونا پشمون می کنه اینو هم بگم که چند سال هم هست قلیون و قرص مصرف می کنه در موردش هم هر بار حرف زدم با دعوا مواجه شدم دیگه بریدم فقط فقط فکر آینده بچه هام هستم بخصوص دخترم که کم حرف هست ازش می ترسیدم خدا نکرده بلا سرش بیاد اصلا حرفش را به من نمی زنه با اینکه دخ(مشاهده کامل) 4 87
ناشناس11:50 - ۱۴۰۳/۱۱/۱۴چالش های روزمره من با خانوادمسلام دوستان دخترم۲۹سالمه مجردم،یه برادر۳۵ساله مجرد و یه خواهر۳۲ ساله در حال جدا شدن،و یه خواهر۱۶ ساله دارم،از لحاظ مالی خانواده ضعیفی هستیم از ۱۸سالگی خودم کار کردم و خرج دانشگاه دادم الانم دو ساله فیلد کاریمو تغییر دادم و شغل بهتری رو یاد گرفتم ولی حدودا دو ماه و نیمه خونه ام و از شرکت قبلی بخاطر حقوق پایین و بازی دراوردن سر حقوق جدا شدم و گاها پروژه ای کار میکنم و دنبالکار جدیدم،پدرم حدودا پانزده سال پیش دچار مریضی شد و کمرشو عمل کرد،چند سال بعد کنسرخون علت بیماریهاش شناخته شد و شیمی درمانی شد،سکته مغزی،سکته چشمی،کبد چرب،پروستات و امسال بعد هفت سال مجددا کنسرش عود کرد و دوباره عمل مهره انجام داد و دوباره شیمی درمانی رو طی میکنه،و من این دو ماهی که بیکار بودم در تمام مراحل کاراشو انجام دادم،پدرم خیلی ادم مهربونیه و من بهش وابستهام،مشکلم برادرمه که دائم مارو دچار چالش میکنه سالهای زیادی دچار افسردگی و وسواس فکری-عملی بود و دارو مصرف میکرد،رابطش با ماخواهرا خیلی خوب نیست،میخواد همه چی تحت کنترل خودش باشه،از نحوه لباس پوشیدن و خرج کردنمون تا کوچیکترین چیزارو گیر میده و باعث جنجال میشه،و علیرغم تلاش ما برای متشنج نکردن خونه برای پدرم،باعث دعوا میشه،۳۵سالشه ازدواج که نکرده هیچ،ماشینم نداره و حتی تلاشی هم برای جدا کردن خودش از خانواده نمیکنه،تازه امسال معلم شده و زود میاد خونه،هیچ کمک خرجی جهت کرایه خونمون یا خرج روزمره خونه هم نمیکنه و به کوچکترین خرج ما و خورد و خوراکمونم گیر میده،من و خواهرم دائم هوای خونه رو داریم و کلی کمک میکنیم و مسئولیت پذیریم،من پدر مادرمو مقصر میدونم بابت تربیت اون ولی دلمم میسوزه براشون،من سختی خیلی کشیدم خیلی،هیچ وقت دغدغه هام مثل هم سن و سالام نبوده،گاهی وقتا میگم چرا باید غرق این همه مشکل یه برادر بداخلاق و بی درکم داشته باشم که هر روز تو این شرایط انرژی زیادی ازم میبره!چرا شریک عاطفی خوبی ندارم مه بتونم ازین خونه برم و کمی زندگی کنم!چرا توی کارم شانس ندارم تا کنی با اون روحیه بگیرم!خودمم دو ساله درگیر افسردگی و اضطراب شدم و دارو مصرف کردم و بعد مدتی بهتر شدم و کم کم قطع کردم،من تمام تلاشمو برای سرپا موندن کردم ولی احساس میکنم تو این سی سال همش جنگیدم و هیچی درست نشده،مگه میشه همه ابعاد زندگی یه ادم انقدر ناامید کننده باشه؟خیلی دوست دارم (مشاهده کامل) 1 96
ناشناس16:06 - ۱۴۰۳/۱۱/۱۱با رفتار مادرم شرمنده شدم، چیکار کنم؟سلام دوستان امیدوارم که حال دلتون همیشه خوب باشه دخترم ۲۲ ساله مشکل خیلی بزرگی از بچگی دارم و اون اینه که از وقتی که یادمه مادرم به پدرم خیانت میکرد اوایل یه شخص خاص برای رابطه انتخاب میکرد ولی چند سالی میشه که دیگه حتی با یه نفر دو نفر راضی نمیشه چیزی که میتونم تو وصفش بگم اینه که با همه هست هرمردی که وجود داره ایشون بهشون درخواست میدن. کاری به کارش ندارم زندگی خودم دارم ولی اخیرا خیلی خیلی بد شده و همه جا با همه حرف میزنه درمورد من و پدرم و خواهرم بد میگه زندگی افراد متاهل زیادی بهم ریخته حتی شبا هم بعضی وقتا دیگه خونه نمیاد و خواهر کوچیکم که تو سن نوجوونی با خودش میبره و از بابت اون هم نگرانم که بلایی سرش نیارن. وقتی ۱۷ سالم بود سعی کردم با پدرم راجب این موضوع صحبت کنم ولی هیچ جوره حرف های من قبول نکردن و باور نداشتن که مادرم خیانت میکنه حتی از اون موقع باهام قهره و دیگه حرف نمیزنیم و کلا بااین شرایط ضایع مادرم که خیانت میکنه پدرم به روی خودش نمیاره نمیدونم چرا آدم خیلی غیرتی بود ولی الان بی حس شده. همه جا پدرم به چشم بی غیرت نگاه میکنن چون مادرم کاملا علنی به همه میگه که خیانت میکنه و این خیلی حالم بد میکنه. مدتی با آقایی آشنا شدم قصد ازدواج داریم ایشون به طور اتفاقی کارشون افتاد جایی که مادرم کار میکنه و متوجه اینکه مادرم با همه مردها رفتارها و روابط نامناسب داره شد ولی چیزی بهم نگفتش ولی خودم خیلی شرمنده شدم اعصابم بهم ریخت میترسم مادرم که زندگی مجردیم سیاه کرده این کاراش زندگی متاهلیم رو هم دامن گیر کنه وضع مالی مناسبی داریم پدرم هم مرد خوبی باهمدیگه هم خوب هستن مسله جنسی هم ندارن نمیدونم چرا مادرم این کارا میکنه اصلا هم نمیشه باهاش صحبت کرد فوری شروع میکنه پرخاشگری و دعوا کردن ممنون میشم راهنماییم کنید چجوری میشه متوقفش کرد تا کمتر زندگی آدما مختلف بهم بریزه. لطفا توجه کنید چون آدم بسیار خطرناکی و هرکاری ازش برمیاد و فردا ممکن آدم های بیشتری درگیر خودش کنه. 8 141
ناشناس23:00 - ۱۴۰۳/۱۱/۷چگونه با وجود بچه کوچک استرس و تنبلی را مدیریت کنیم؟سلام وقت همگی بخیر ۲۴ سالمه یه بچه کوچیک دارم مشکلم اینه که همیشه استرس دارم و خیلی تنبلیم میشه همه کارامو انجام میدم در طول روز اما با استرس غذا پختن برام سخت ترین کار دنیاس و دقیقه نود انجامش میدم واقعا برام عذاب آوره هرروز با استرس سر کردن نمیدونم غذا چی درست کنم ؟ از کی شروع کنم به درست کردن ؟ و ضمنا صبحا همش کسل و بیحالم دلم میخواد تا حد ممکن بخوابم توی آپارتمان هستیم و حالا با وجود بچه کوچیک انجام کارا سخت ترم هست چون هیچ جوره نمیشه ازش غافل شد یا چیزی رو توی دهان میکنه یا غلت میزنه یا غر میزنه من هم خسته و کلافه ام هم تنبلیم میشه کار انجام بدم میتونید راهنماییم کنید که شما با چه برنامه ریزی ای به صورت روزانه به کاراتون میرسید؟ 12 27